۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

تاملی بر چند واکنش و پاسخی اندک

پس از انتشار مقاله‌ام تحت عنوان « پدرم بدنبال چه بود؟! » با واکنش‌ها و نظرات متفاوتی مواجه شدم. بیشتر موارد مطرح شده یا بقدری تکراری بود و بسیاری به آن پاسخ گفته بودند و یا جوابشان آنقدر واضح بود که به واقع ارزش پاسخ گفتن نداشت. لذا ترجیح می‌دهم به چند مورد از مواردی پاسخ دهم که مخاطب، مستقیماً بنده را خطاب کلام قرار داده است.

1- بنده، بعنوان فرزند شهیدی که هرگز پدرم را ندیده‌ام، از امتیازاتی برخوردارم که قانون مقرر کرده. البته بهای این امتیازات را نیز پرداخته‌ام. نیاز به توضیح نیست! هرکه درد کشیده باشد، متوجه منظورم می‌شود. اما برخی افراد در این کشور، تنها بواسطه حضور در مجامع صنف گونه، از برخی امتیازات برخوردارند که هیچ تبعاتی هم برای آن امتیازات نپرداخته‌اند! شاید سنگین ترین وسیله‌ای که در طول روز به دست می‌گیرند، یک قلم و یا یک کتاب باشد! آنوقت فقط بواسطه لباسی که به تن دارند، انتظارشان، بیشتر از کارگرانی‌ست که ساعتها در روز، مجدانه زحمت می‌کشند. از بیمه تمام و کمال برخورداند! حال آنکه کارکنان دولت نیز از این امتیاز بی‌بهره‌اند!

2- بنده به بسیجی بودنم افتخار می‌کردم، اما امروز نه! من تا روزی با افتخار می‌گفتم بسیجی‌ام که برخی بسیجی‌ها، برادر نمی‌کشتند! برخی بسیجی‌ها برادر نمی‌فروختند! تا روزی افتخار می‌کردم که برخی بسیجی‌ها، در خیابان، بیخود و بی‌جهت، به زنان و فرزندان مملکت خود، حمله نمی‌کردند. تا روزی که در بسیج مسجد، کسی را تهدید به تجاوز نمی‌کردند! بسیج امروز کجا و بسیج آرمانی امام راحل کجا؟! هرکسی با هر تفکری و هر سوسابقه‌ای! فقط اگر بله قربان‌گو باشد، در این سیستم ناصحیح به جایگاه می‌رسد! آنوقت انتظار دارید من به این بسیج افتخار کنم؟؟

3- ((اُنظر الی ما قیلَ و لا تنظر الی من قالَ)) (نگاه کن چه گفته می‌شود، نبین چکسی می‌گوید!) بنظر می‌رسد اگر آمریکا و انگلستان هم حرف خوبی برای گفتن داشته باشند، شریعت، ما را از شنیدن آن منع نمی‌کند! به فرموده امام : (( . . . شوروی از هردوتای اینها(آمریکا و انگلیس) بدتر است! )) از آنجایی که ما از مواهب روسیه بهرمند می‌شویم! از مواهب سایر کشورها چشم پوشیدن بیراه می‌نماید! نبی مکرم اسلام می‌فرماید برای کسب علم و دانش، حتی به چین سفر کنید! حرف را باید شنید و حرف خوب را باید پذیرفت همانطور که در قرآن کریم نیز آمده است: ((فبشره عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسن هم))

4- برخی معتقدند جریان معترض، برخلاف ادعای خود خط امامی نیست! می‌گویند افکار و سیره امام مستمسک اینهاست! در همراهی این افراد با امام که شکی نیست. براهین الواضحات است و نیاز به توضیح نیست که بگوییم کروبی، صانعی، موسوی، طاهری‌اصفهانی، موسوی‌اردبیلی، هاشمی، موسوی‌خوئینی‌ها، نبوی، محتشمی‌پور، موسوی‌بجنوردی و . . . از چه وقت و با چه کیفیتی همراه امام بودند. بیت ایشان که جای خود دارد. اما در اینکه اینها حرفشان حرف امام نیست و یا عملشان، عمل امام نیست، با رجوع به سخنان و خطابه‌های امام(ره)، بسیاری ابهامات روشن می‌شود اما، علیرغم اعتقادم می‌توانم این فرض را هم در نظر بگیرم که شاید طرف مقابل درست بگوید! لذا برای یافتن مثال نقض، دنبال افرادی می‌گردم که اولاً از نزدیکان امام بودند(حتی از نزدیکان درجه چندم) و ثانیاً امروز، در صف معترضین نیستند! حتی وقتی به کسی مثل آقای ناطق نوری می‌رسیم(که از نزدیکان درجه چندم امام محسوب می‌شود) می‌بینیم ایشان هم که معترض نیست، سکوت پیشه کرده است! (به هر دلیلی . . .) شاید بتوان دو یا سه نفر را نام برد، اما هیچ کدام از نزدیکان حلقه اول امام نبوده‌اند! اینها انسان را به فکر وا می‌دارد که چگونه ممکن است، همه نزدیکان و خانواده امام، از آرمانها و افکار ایشان فاصله گرفته باشند و این میان، کسانی که برخی شان شاید یک روز هم با ایشان نبوده‌اند، داعیه دفاع از آرمانهایش را فریاد بزنند؟

5- چه آنهایی که عمر بیشتری از خدا گرفته‌اند و چه کسانی مثل من که روزهای انقلاب را درک نکرده‌اند، هرکدام به طریقی می‌دانند که شعارها، اهداف و وعده‌های اصلی این انقلاب چه بوده است. آیا واقعاً به آن چیزها که می‌خواستیم رسیده‌ایم؟ اسلام دین رحمت و رحمانیت است، نه خشونت و انحصارطلبی. چرا هر منتقدی را به هر وسیله ممکن تنبیه می‌کنند؟! از تنبیه زبانی گرفته تا . . . ! پدرم قریب به 7سال جنگید. روزهای انقلاب نیز جنگید. روزهای انقلاب، برای اهدافش جنگید. برای رهایی از ظلم، تبعیض، استبداد، خفقان، رفع انحصارها، برای آزادی، برای برابری، برای استقلال. جمهوری اسلامی هم همین وعده‌ها را گفت. لذا در دفاع مقدس، برای حفظ جمهوری اسلامی جنگید. برای حفظ و تحقق آن وعده‌ها. من هم امروز، برای حفظ جمهوری اسلامی و برای نجاتش از چنگال عده‌ای دین فروشِ دنیاپرست اعتراض می‌کنم. اعتراض می‌کنم چون آنهایی که نباید، زمام امور را آنگونه که نباید بدست گرفته‌اند.

6- در پایان، ضمن تاکید بر اجرای قانون که سفارش رهبری نیز بر همین است، امیدوارم کسانی که سر را مثل کبک در برف فرو برده‌اند، قبل از رسیدن بهمن و ماندن زیر آوار مخرب آن، به تفکر و انصاف روی بیاورند.

پی نوشت :

1- یکی از اقوام بنده، بسیار پی‌گیر زندگی روزمره من است. توجه ایشان به بنده و فعالیتهایم، از توجه وی به زن و 5 فرزندش بیشتر است. توجه مثبت و خیر؟ نه! اصلاً اینطور فکر نکنید. البته این امر باعث شده کنترل موثر ایشان بر فرزندانش، کمتر شود و آنها آزادانه‌تر به برخی فعالیت‌های منع شده بپردازند! احتمالاً از اولین نفراتی هم هست که این پست را می‌خواند و من ضمن عرض سلام، به ایشان می‌گویم، حتی اگر نیش شما هم به من برسد، من خدایی دارم که از شما، بسیار بسیار بزرگتر است. همین خدا، روزی ابرها را کنار می‌زند و اسرار را فاش می‌کند . . .

2- ظاهراً پی نوشت نویسی من بازهم شروع شد!

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

پدرم بدنبال چه بود؟!

سالهایی نچندان دور، در چنین روزهایی مردم ایران، خسته از خیلی چیزها، برای تغییر نابسامانی‌ها قیام کردند. ظلم و تبعیض، فقر و فحشا، جرم و جنایت، جور و استبداد، خفقان و تمرکز قدرت و ثروت، همه و همه و بسیاری دیگر را، شاید بتوان زمینه هایی برای حرکت عظیم مردم، به رهبری عالم فرزانه، حضرت امام(ره) دانست.
در این مسیر، البته گروههای مختلف، با ایدئولوژی‌ها و عقايد متفاوت حضور داشتند، بقولی هرکسی از ظن خود یار انقلاب 57 بود. اما جملگی، کاستی‌های موجود را فریاد می‌زدند و خواستار تغییر وضع موجود بودند. همه گروهها نیز در این راه، هزینه‌های گزافی پرداختند. به امید آنکه روزی، به حکومتی مردم سالار، آزاد و دموکرات خواهند رسید. به امید آنکه روزی، دیگر از ظلم و فساد و تبعیض و فقر و خفقان خبری نباشد. پدر من هم یکی از هزاران آزاده‌ای بود که در راه رسیدن به هدفش یعنی نابودی ظلم و استبداد و . . . بهایی ارزان‌تر از جان خود نیافت. پدرم رفت تا خونش، نسلی را به جریان بیاندازد و به نسل‌های بعدی یادآوری کند که هیچ چیز این دنیا، ارزش تعلق ندارد، جز اهداف مقدسی که صلاح و خیر مردم و رضایت پروردگار در آن باشد.
متاسفانه، به لحاظ زمانی و مکانی در کشوری زندگی می کنیم که اگر بدنبال یک کتاب خوب باشی، تمام شهر را هم که زیر و رو کنی، شاید ناکام بمانی اما، ممکن نیست جوینده هر نوع مواد مخدر، به مقصود خود نرسد! خون پدر من نریخت تا چنین محیطی آبیاری شود! یقیناً خود او هم هرگز چنین فضایی را در مخیله خود تصور نمی‌کرد. شاید اگر غیر از این باشد، امروز او هم در میان ما بود و فریاد حق خواهی اش بلند!
بی‌تردید پدرم نرفت تا امروز، پس از 31 سال همچنان، مشکل مردم ما، مشکل نان باشد، مشکل مردم ما، مشکل حق خواهی و نرسیدن به حق باشد، مشکل تمرکز قدرت و ثروت، بین عده ای خاص باشد. بعضی چیزها، در انحصار بعضی کسان باشد و مردم، همچنان، پس از سالها، فقط کارگر آقایان و آقازاده‌ها باشند. پدرم نرفت تا عده اي به بهانه حراست از خونش، مردم معترض را در خيابان ها لت و پار كنند! عكس امام(ره) را آتش بزنند و به اين بهانه، ديگران را مجازات كنند! شيشه‌ها و درب بيت امام(ره) را بشكنند و هتك حرمت به امام(ره) را به نهايت برسانند. آتش زدن عکس امام(ره) برایم تداعی‌گر نیرنگ عمروعاص و قرآن‌های روی نیزه بود! چه شباهت دردناکی! براي آنكه افكار عمومي را به خود جلب كرده و به اعمال صهيونيستي خود وجه مثبت بدهند، روز عاشورا نيز هلهله كردند و عده‌اي ديگر را قبل از تفهيم اتهام، مجرم شناختند! عده‌اي را نيز كشتند و در كمال وقاحت، هلهله را گناهي بزرگتر از كشتار مردم در ماه حرام دانستند! حتی در اصول دین خدا هم دست بردند و برای امیال شخصی‌شان، تفاسیر خود را به آن افزودند!
هر انسان آزاده و خدا ترسی، این قبیل مسائل را تقبیح می‌کند. بی‌شک، اگر پدر من هم بود، امروز همصدا با مردم، مطالبات بحق خود و آنها را فریاد می‌زد. شاید برای اینکه با خود می گفت، اگر بنا بود پس از 3 دهه، هنوز گرفتار همان اشکالات باشیم، تکلیف اینهمه خونی که بر زمین ریخت چه می‌شود؟! جواب مادرانی که داغ فرزند دیده‌اند را که می‌دهد؟؟ پدرانی که هیچ نگفتند و به آینده خیره شدند، مادرانی که با غصه از دست دادن شوهر، مسولیت زندگی را به تنهایی عده‌دار شدند، فرزندانی که با چند قاب عکس و سنگ مزار پدر بزرگ شدند، مردمی که همواره بر آرمانهای آنها پای فشردند، جواب اینها را که می‌دهد؟؟ براستی پدرم برای چه رفت؟! بدنبال چه بود؟ برای چه جنگید؟ برای چه؟ برای که؟ آیا جز برای آزادی و آزادگی و استقلال و رفاه و امنیت و برابری مردمش، که مطمئناً رضای پروردگارش را در آن می‌دید، هدف دیگری دنبال می‌کرد؟
به خواهرم آسیه(باکری) به برادرم محمد مهدی(همت) و به آسیه ها و محمد مهدی ها، بعنوان عضو کوچکی از این خانواده عرض می‌کنم، اگر به حقانیت عقیده و کلامت معتقدی، تا نهایت ثابت قدم باش. آنها در مسیر کج خود راست ایستاده اند، چرا تو در مسیر راست خود استوار نباشی؟ بگذار ما را فرزند نوح بخوانند! مارا چه باک؟ خداوند بهترین قاضی و حسابرس است و هرچه او بخواهد در تاریخ نگاشته می‌شود. این تقدیر تاریخ است. گاهی با خودم می‌خندم وقتی فکر می‌کنم چقدر فرزند نوح داریم! فرزند شهید بهشتی، فرزند شهید مطهری، فرزند شهید همت، فرزند شهید باکری، فرزند شهید بروجردی، فرزند سید احمد خمینی، فرزند آيت ا.. طالقاني، فرزند آیت ا.. اشرفی اصفهانی و بسیاری دیگر را فرزند نوح می‌خوانند! همسر شهید رجایی را عایشه خطاب می‌کنند! کروبی‌ها و موسوی‌ها و صانعی‌ها و خاتمی‌ها و هاشمی‌ها و . . . را طلحه و زبیر و . . . نام می‌نهند! خلاصه همه منتقدین و مخالفین را به لقبی مذموم از القاب تاریخ ربط می‌دهند! غافل از اینکه شباهت در این قیاس ها را باید در توهمات جست. اما در طرف مقابل . . . ! بماند . . .
مردم اینها را خوب می‌فهمند!
نوح یک فرزند نااهل داشت! تاریخ یک طلحه و یک زیبر و یک معاویه و یک عمرو عاص و یک یزید را بیاد دارد! رفتار آنها نیز کاملاً واضح است و در تاریخ ثبت شده و با اندکی تامل، می توان فهمید این القاب، با چه کس یا کسانی قابل انطباق است!
خالصانه آرزومندم دلسوزان انقلاب، چه آنهایی که تا به امروز سخن ها گفته اند و چه آنهایی که سکوت کرده‌اند، در این شرایط خطیر به مسولیت سنگین خود وقوف بیشتری یابند. کسانی که برای تحقق و بقای انقلاب، تبعاتی هرچند خرد پرداخته‌اند، بیشتر و بهتر درک می‌کنند در چه شرایط ناگواری بسر می‌بریم. یکی از بزرگترین مشکلات ما امروز این است که عده ای تازه به دوران رسیده، خود را وارث و سهامدار انقلاب میدانند، حال آنکه یا در مسیر انقلاب حضور نداشته اند و یا به واقع اعتقاد به آن ندارند و صرفاً بدنبال منافع خود هستند. بیشتر تاسف می‌خورم وقتی می‌بینم حامیان این افراد، بعضاً از کسانی هستند که پیش از انقلاب، مخالف روند انقلاب و فعالیت‌های امام راحل بودند! اما پس از امام(ره) صاحب جایگاه و منزلت شدند و بی‌شک، امروز موقعیت را برای عقده گشایی و نابودی تفکر حقیقی امام(ره) مناسب می‌بینند. البته خورشید پشت ابر نمی‌ماند، حتی اگر بسیار به طول بیانجامد، حتی اگر ما نباشیم! حتی اگر . . . به امید آن روز . . .
حجت (بشیر) نظری ، فرزند سردار سرلشکر شهید حجت نظری (گیلان - فومن)

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

محمدرضا تاجیک ! این همون بود ؟؟

بنده خدا تاجیک! او هم گرفتار قهر و جبر دژخیمان و بی‌وجدان هایی شد که برخی را گریزی از آن نمی نماید! چه باید گفت؟ واقعاً چه باید گفت و چگونه باید قضاوت کرد؟ امیدوارم به انصاف، به عدل و با درک شرایط، در این خصوص ابراز عقیده شود. پر واضح بود، کسی که امروز از زندان آزاد شده و همین امروز در گفتگوی ویژه رسانه میلی حاضر می‌شود، به اختیار خود توان سخن گفتن نخواهد داشت! آقای تاجیک در بیان برخی از کلمات و یا جملاتی که با عقایدشان تفاوت فاحشی دارند، به شکلی مشخص، زبان را به سختی در کام می‌چرخاند که این خود، جای بسی تامل دارد. بنده خدا اینقدر سرد و بی روح حرف زد که از همان شروع گفتگو، می‌شد حدس زد در زندان، چه شرایطی را از سر گذرانده! و یا وعده چه جنایاتی، در صورت عدم اعتراف به وی داده شده! به هر حال، مقالات، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های آقای تاجیک، نشان می‌دهد ایشان در عقاید خود، سطحی نگر نیست و آگاهی و شناخت لازم را داراست. لذا بسیار بعید می نماید از 13 دی ماه(روز بازداشت ایشان) تا به امروز، به این اندازه تغییر کرده باشند! قضاوت نهایی با هر فرد و بنابر وجدان اوست.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

سلام به دوستان صبور و گلم

سلام
دوستان عزیزم بالاخره من هم مجبور شدم بیام بلاگر
علی رغم اینکه از بلاگر و محیطش، خصوصاً سیستم کامنتینگ خوشم نمیا، اما ظاهراً مجبور شدم بیام اینجا. بعد از یک سلسله اسباب کشی، اینجا بین بد و بدتر، بدتر نیست ! امیدوارم کم کم از اینجا خوشم بیاد. جا داره همین اول کار، یه توضیحی در مورد اسم وبلاگ عرض کنم. خورداد اسم روز تولد من، به زبان اوستایی و به معنای تندرستی و رسایی هست. فقط همین ! و هیچ دلیل دیگه ای واسه این نام گذاری ندارم. امیدوارم بتونم اینجا هم مثل بلاگفا و فارسی لاگ، دوستان خوبی پیدا کنم. تا بعد
حجت نظری