امروز چه روز خوبی بود. بعد از حدوداً دو ماه دوندگی، امروز مجوز نشریه را از دانشگاه گرفتم. اگر اوضاع بر همین منوال باشد، به نظر نخستین شماره نشریه اندیشه در دور جدید، ابتدای هفته آینده منتشر خواهد شد. اتفاق خوب دیگر که امروز رخ داد، خبری بود که بیش از سه ماه انتظار شنیدنش را می کشیدم. بالاخره آن مشکل نیز حل شد و امید روزهای بهتر می رود.
پی نوشت:
آقای "عزیز بد قول" نشان داد، قولهایش دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
دومخرداد برایم یادآور خاطرات فراوانیست که از یاد بردنش بسیار بعید مینماید. شاید از آن جهت که این روز، حماسهای بود که زندگی مرا تحتالشعاع قرار داد، شاید از آن جهت که زندگی را در ایران تغییر داد، شاید هم از آن جهت که نگاه به ایران را در جهان تغییر داد. هرچه بود، فراوانی و شفافیت خاطرات ضبط شده توسط ذهن کودکانهام، تصویری ماندگار در پساپرده افکارم نشانده. آن زمان که برای لحظههای سرخوشی و فرار از مدرسه، حاضر شدم به سید محمد خاتمی خیر مقدم بگویم، ندانستم اثر آن چند ثانیه، سایهای همیشه همراه بر زندگی من خواهد شد. سایهای که به من آرامش داد تا تفکر کنم، تا تامل کنم، تا بخوانم و بدانم آنچه را باید. فضایی که تا پیش از آن وجود نداشت. سایهای آرامبخش، جایگزین آفتابی سوزان بود که التهاب و هیجان را بیشتر میطلبید. شور را بر شعور ارجح میدید!
اما از دومخرداد به بعد، خیلی چیزها مثل سابق نبود. تمام آن تغییرات، نه بواسطه رفتن یک نفر و آمدن دیگری، بلکه بواسطه جایگزینی جریانی با جریان دیگر بود که گویا ادبیاتی جدید داشت، افکاری جدید داشت، رفتار و گفتاری جدید داشت. تجددی که برای خیلی ها جذاب بود، حتی برای من و امثال من که با ادبیاتی مشهور به ادبیات دفاع مقدس رشد یافته بودیم. ادبیاتی که شاید بسیاری از آن اعمال و افکار و گفتار را بر نمیتافت. تفکری که از اصل خود دور افتاده و در دست عدهای مصادره به مطلوب شده بود. همه چیز آنطور گفته میشد که خود میخواستند نه آنطور که به واقع باید طرح میشد. فراوان پیش میآمد که بی اندیشه به آخرت و عاقبت، حقیقت را قربانی مصلحت میکردند. شاید بتوان یکی از بزرگترین دلائل گرایش به اصلاحات را وجود چنین فضایی دانست. بماند که امروز نیز همان تفکر(بازتولید شده و به توان رسیده) مجدداً سوار بر قدرت است و کماکان، اشتباهات گذشته را تکرار میکند، پر ادعا و بدون توجه به خدا، دین خدا و خلق خدا!
به نظر میرسد اینبار با به قدرت رسیدن جریانی که خود را اصولگرا قلمداد میکند، کشور چه از بعد داخلی و چه از بعد خارجی، در معرض خطر بزرگتری نسبت به قبل قرار دارد. موارد فراوانی بر این مدعا صحه میگذارد که از آن جمله، سو رفتار و تزلزل در آرا و نظرات بین المللی، تلاش بی شائبه برای حذف کامل جریان رقیب و یکدست کردن کشور، ایجاد بستر مناسب برای پرورش باندهای فاسد اقتصادی در درون دولت و مواردی از این دست را میتوان نام برد. حتی گاهی مشاهده میشود این جریان در تلاش است همطیفهای معتدل خود را نیز از گردونه قدرت خارج کند. البته گمان میکنم در صورت موفقیت در جبهه اول، اصولگرایان منطقی هدف بعدی این افراد تندرو قرار خواهند گرفت.
همه این تاسف خوردنها وقتی بیشتر میشود که چشم عاقل و به دور از تعصب، سیر تزلزل اقتصادی، رفاهی، ورزشی، سیاسی، بینالمللی و . . . نظاره میکند و جز سوختن و نهایتاً سخن گفتن، کاری از وی ساخته نیست. بماند که در موارد متعددی، سخن گفتن هم هزینههایی همچون حبس، جریمه نقدی و . . . داشته است. البته این خود مصداق فقدان آزادی و نغض قانون اساسی، در فصل حقوق ملت است.
علی هذا، بر من و امثال من وظیفهای سنگینتر است که مانع از سکوتمان میشود. این وظیفه را پدرم، همان زمان که شروع به جنگیدن کرد برایم به ارث گذاشت. او با جنگیدن خود به من آموخت در مقابل ظلم و ستم و بی عدالتی باید جنگید و با شهادتش به من آموخت در راه هدف متعالی جان باختن، خرسندی و رضایت الهی را دربر دارد. من با همین آموزهها، اصلاحات را نبردی میبینم برای بازگرداندن مدعیان اصولگرایی، به اصول حقیقی اسلام و انقلاب. زیرا وقتی دقیق میشوم، پیروی از آن اصول والا دیده نمیشود و وقتی اصول را غایب یافتم، چطور باور کنم کسی به آنها گرایش داشته باشد؟! چطور ادعای عدالت گستری و مهرورزی دولت را باور کنم وقتی در این پنج سال، آنقدر به مردم فشار اقتصادی وارد شده که هر روز فقیر، فقیرتر و غنی، غنیتر میشود! امروز که هر سه قوه عملاً در دست یک جریان است، دیگر نمیتوان بلفهای فراوان سیاسی را باور کرد. چطور انتظار دارید تمام آن ادعاها را باور کنم، در حالی که دولت مدعی مبارزه با مفاسد اقتصادی، در بدنه خود از افرادی استفاده میکند که همچنان پرونده فساد اقتصادی آنها در قوه قضائیه مفتوح است! و اگر نبود دستور رهبری، شاید بزودی قوه قضائیه، حقایق مستوری را برملا میکرد.
برخی اتفاقات، مرا بر آن میدارد تا باور کنم اینگونه افراد، به اصول خویش هم گرایش ندارند، چه رسد به اصول انقلاب! لذا دومخرداد و آن حماسه و آن تفکر را نعمتی برای این کشور و این انقلاب میدانم که باید آن را پاسداشت و همواره، در تلاش برای بهبود، از اشتباهات گذشته پند گرفت. حتی در این پند گرفتن، باید بر آن باشیم تا در مواردی، اصلاحات را نیز اصلاح کنیم. زیرا مقدمه هر موفقیت، میتواند نگاهی عمیق و نقادانه به چگونگی پیروزیها و شکستهای گذشته باشد.
مدتي بود كه وقتي وبلاگم رو باز ميكردم(خورداد3) با يه پيغام مواجه ميشدم كه نسبت به تخريب كامپيوتر هشدار ميداد! همون danger report يا Reported Attack Site . اول فكر كردم مشكل از سيستم خودمه اما با نقل از دوستان، فهميدم دوستاني كه امسال در حال همت و تلاش مضاعف هستند، بجاي فيلتر كردن وبلاگ، براي بلاگر، گزارش تخريب ميفرستن! بلاگر هم بعد از تكثر reportها، اين پيغام رو تو صفحه اول نشون ميده. اين شد كه تصميم گرفتم از خورداد4 براي ادامه فعاليتها استفاده كنم. پي نوشت: در آستانه دوم خرداد، شروع كار خورداد4 را به فال نيك مي گيرم.
(( . . . مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقت به ناچار با مرگ روبرو شدم که میشوم، مهم نیست. مهم اینست که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد . . . )) صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو خیلی وقت بود میخواستم این نوشته از صمد را بازخوانی کنم. خیلی قبل تر از اینکه این داستان را از صمد بخوانم، یکبار با علیرضا در موردی صحبت میکردیم، بحث به جایی رسید که نیاز شد من نگاهم را در خصوص زندگی و مرگ بیان کنم. جملهای که آنروز در جواب به علیرضا گفتم، لفظی و معنایی، آنقدر شبیه به این جملات صمد بود که به محض خواندن، چنان همزاد پنداری با صمد در من بوجود آمد که مجاب شدم همه داستانهای وی را مرور کنم. از جهاتی بسیاری با صمد موافقم و ازجهاتی هم مخالف! اما فعلاً همین قدر توضیح کافیست!
درود بر دوستان گرامی مسالهای ذهنم را به خود مشغول کرده بود که به نظرم رسید با دوستان مشورت کنم، بلکه به جواب برسم؛ میخواهم بدانم دوستانم که عضو جنبش سبز هستند، هرکدام چه انتظار و مطالبهای در ذهن دارند؟ کمی سادهتر: مطالبه شما در روند فعالیتهای جنبش سبز چیست؟ میخواهید به کجا برسید؟ پیشاپیش از پاسخ شما تشکر میکنم
امروز بسیار مفید و جالب توجه بود. رفتم نمایشگاه، دوستان را دیدم، خاطراتی زنده شد و در این خلال، گپی هم با صادقطباطبایی زدم. از کتاب نپرسید که میگویند((چو دانی و پرسی، سوالت خطاست)) از هر سه انتشاراتی که درپی آنها گشتم، دو انتشارات در نمایشگاه کتاب امسال حاضر نبودند. بعضی بجهت تحریم کردن نمایشگاه و برخی دیگر بدلیل تحریم شدن از سوی . . . جای همه دوستان که نبودند خالی(همه آنهایی که به هر دلیلی نتوانستند حضور یابند) نه از بابت دیدن و خرید کتاب! بلکه از باب حضور در جمعی صمیمی که دیر آنرا یافتم و سعی میکنم زود از دستش ندهم. آنقدر صمیمی که در همین برخورد اول، حس میکردم مدتهاست با آنها در ارتباط بودهام. البته، در دنیای مجازی مرتبط بودیم، اما منظور ارتباط در دنیای واقعی بود. گویا دوشنبه هم گروه یاران جوان صدر در غرفه حضور دارند که با تمام وجود سعی میکنم بتوانم به آنها بپیوندم. دوشنبه ساعت 4 عصر، شبستان عمومی، راهرو 28 غرفه 6 غرفه امام موسی صدر به امید دیدار دوستان پینوشت : 1- بسیار بسیار از دیدار دوستانی که آمدند(فهیمه و یاشار و خدایار) و دوستانی که در غرفه حضور داشتند(مهدیهپالیزبان، هویزه و . . .) خوشحال شدم و خوشحالتر خواهم شد اگر سایر دوستان را دوشنبه زیارت کنم. 2- از آقای دکتر طباطبایی پرسیدم((راز زنده بودن شما چیست!؟)) تعجب کرد و پرسید یعنی چه؛ گفتم((همه کسانی که همراه امام خمینی از پاریس برگشتند، یا از دنیا برده شدند و یا به زور قوای قهریه، از ایران گریختند! چطور شما زندهاید؟)) بار اول سکوت کرد اما وقتی بار دوم پرسیدم، خندید و گفت ((خودم هم نمیدانم)) !! 3- جو پليسي و بسيار امنيتي نمايشگاه امسال ديدني بود! ديدني! نميدانم شايد فقط امروز چنين بود! شايد هم نه!!
سلام به دوستان با شرايطي كه امسال ميشنويم، حضور در نمايشگاه كتاب جز اتلاف وقت، خستگي و تزلزل اعصاب، نتيجه ديگري برايمان به بار نخواهد آورد! در ادامه اصلاح علوم انساني، ظاهراً بنا شده كتب نمايشگاه كتاب امسال را، از چند فيلتر، مضاف بر فيلترهاي سالهاي گذشته رد كنند. آن طور كه من شنيدم، عملاً رفتن به نمايشگاه، براي خريد كتب ارزنده با قيمت مناسبت، كاري كاملاً بيهوده است. اما از آنجايي كه اين نمايشگاه ميتواند موجب بازديد از دوستان نيز شود، بنده سعي ميكنم غروب روز شنبه، به چند غرفه، از جمله غرفه امام موسي صدر، انتشارات صمديه و يكي دو انتشارات ديگر(درصورت جواز حضور) سري بزنم. اميدوارم ديدار دوستان، موجب گشايش باشد. ساعت 5 عصر شنبه89/2/18 ، غرفه امام صدر
حجت (بشير) نظری هستم. دانشجوی رشته حقوق دانشگاه علم و فرهنگ تهران، اهل استان سبز گیلان، شهر فومن. دیار دلاوران سبز و نام آوران انديشمند. می نویسم چون از نوشتن لذت می برم، مي نويسم چون نیاز می بینم و مي نويسم چون باید بنویسم. روزی شریعتی می گفت ((برای آنکه گرفتار هیچ دیکتاتوری نشوی، تا می توانی بخوان و بخوان و بخوان))! اما بنظرم امروز بايد گفت، برای غلبه بر دیکتاتور ها، تا مي توانی بنویس و بنویس و بنویس. راستی، وجه تسمیه وبلاگ من، نام روز تولدم به زبان اوستایی ست. روز ششم فروردین! در زبان اوستایی، روز ششم ماه، ((خورداد)) خوانده می شود
حصرِ عَبَث
-
انتشار عکس جدیدی از «میرحسین موسوی» و «زهرا کاظمی(رهنورد)» در حساب شخصی
فرزندان آنان و در آستانه زادروز این بانوی فرهیخته در دهمین سال از حصری
غیرقانونی و ...
[UHD-1080p] Golden Exits Film Completo Gratis
-
Streaming ITA Golden Exits (2018)Info:Titolo originale: Golden ExitsAnno:
2018-02-09Durata: 94 MinutesGeneri: DramaLingua Originale: ITALIANOLn Unix
Wikipe...
پایان ماجرا
-
هر چیز دورهای دارد. منظورم لزوماً وبلاگنویسی نیست، چرا که امروز از هر
زمانی به داشتن وبلاگ و نوشتن در آن مشتاقترم. امّا به نظر میرسد دورهی این
وبلاگ...
ویندوز 10 موبایل با تاخیر میآید
-
شرکت مایکروسافت در بیانیهای اعلام کرد که بهروزرسانی ویندوز 10 موبایل
اوایل سال آینده برای گوشیهای منتخبی که با ویندوز فون 8 و 8.1 کار میکنند
انجام خوا...
روحانی و عذرخواهی مسوولانه !
-
اندیشه و اخلاق: این یادداشت رو پس از گفت و گوی اخیر حسن روحانی رییس جمهوری
اسلامی برای سایت شبکه ایران (اینج ا) نوشتم. من از ملت ایران به خاطر نحوه
توزیع س...
انتخاب تابستانه برای مرگ در ایران:جاده یا دریا
-
رقابت شدیدی در گرفته است بین جادهها و دریای خزر برای جان ستاندن از
شهروندان ایرانی. یا بهتر است بگوییم شمار زیادی از شهروندان ایرانی درک کاملی
از مرگ و نی...
یک شعر تازه در روزنامه بهار
-
از آغاز دورهی جدید روزنامه "بهار"، ستونی با عنوانِ "پرسه در مه" در صفحهی
آخر این روزنامه راه انداخته ام که طبق قرار قبلی با دبیر صفحه، رفیقِ عزیزم
حمیدِ ...
انتخابات و مطالبه محوری
-
بحران و نابسامانی در عرصه اقتصاد و سیاست، غباری بس غلیظ را بر کشور چیره
ساخته است. غباری سنگین که سایهاش، شاید حجابی باشد بر چشمهایی که باید
ببینند و تص...
روزنامه شرق
-
آقایان! بر «شرق» که آفتاب از آن طلوع می کند نمی توان پرده سیاه کشید!
به بهانه توفیق آنها که مدت ها بود منتظر فرصت برای توقیف شرق بودند
آفتاب هنوز از شرق طلوع...
سیامک پورزند درگذشت
-
درگذشت سیامک پور زند رو به خانم لیلی پور زند و خانم مهرانگیز کار و همه ی
دوستان نهضت ازادی ایران تسلیت می گم . یاد رفیقان ازاده و پاکبازمان استوار و
راهشا...
شماره پنجم نشریه اندیشه(فروردین1390) منتشر شد
-
شماره پنجم سری جدید گاهنامه اندیشه - دانشگاه علم و فرهنگ / فروردین1390
بخشی از سرمقاله:
. . . شاید بتوان سکوت ایران را سرشار از سردی، یاس و اضمحلال دانست....
ویکی لیکس افشاء کند
-
ویکی لیکس افشاء کند! مبارک باشد یا نباشد این روز و روزگار تو در من «مصر» ی
دیگری که هر روز میخروشی، به خشم میآیی، و فتحاَم میکنی. چشمهایت اگر
دورترین خ...
به یاد بزرگ مرد تاریخ ایران دکتر مصدق
-
*جلسه دیوان لاهه روز 19 خرداد 1331 تعیین شده بود. می گویند زمانی که قرار
بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت
تشکیل شود...
داستان خوانی گیلکی
-
دیروز جلسه داستان خوانی گیلیکی در دفتر خانه فرهنگ رشت برگزار شد.جمعی که
برای اولین بار در آن حضور یافتم و در برهه ای که زبان گیلکی در حال فراموشی
در نسل جو...
شروعي براي بهتر شدن گيلان
-
سلام خدمت دوستان گرامي
ما جمعي از دانشجويان گيلاني محصل در تهران، تصميم گرفتيم جهت ارتباط بهينه و
مستمر با يكديگر، با هدف اعتلاي فكري، فرهنگي و علمي خود و م...